خستــــــــه تر از همیشــــــــه ام
طاقت نمیخواهم دگـــر
میخواهم برَوَم
میخواهم برَوَم شاید آنجا اینگونه نباشد
شاید آنجا یادَم نیاید که تو بودی
که تو کیستی
که تو . . .
اصلا شایـــد آنجا من، من نباشم و دیگری شَوَم
آری اینگونه بهتر است
طاقت نمیخواهم
از طاقت دوباره چــه عایــدم میشود جز خط های روی چهــــــــــره
که یادگار این احساس لعنتیـــست
زخــــــــــــم زبان های گاه و بی گاه آدم ها
آدم هایی که نمیــــــــــــدانند
نکشیده اند
دردَم را میگویــم!
آری
برَوَم بهتـــــــــر است
طاقت نمیخواهم
|